ضرورت توجه به اکوسیستم فرهنگی به عنوان پیشران حرکت شهرها و روستا های گیلان پس از ثبت ملی و جهانی
به گزارش مرد کوچک، محصول صنایع دستی زمانی به بازفراوری مفهوم خود می پردازد که در فراوری و ارائه آن علاوه بر کالبد محصول، ارتباط با انسان و مکان یا همان محیط زیست لحاظ شده باشد. در واقع این محصول در یک اکوسیستم فرهنگی فراوری گردد و بتواند نمایانگر آن باشد.
استان گیلان مواهب طبیعی بسیاری دارد و بر همین اساس توریستی به عنوان یکی از مهم ترین فعالیت های مردم استان در سال های اخیر با آهنگ سریعی رشد نموده است، حفظ فرایند رشد توریستی و در کنار آن توسعه جوامع محلی، مستلزم سیاستگذاری، برنامه ریزی و شناخت ظرفیت های فرهنگی آن ها، همچنین ایجاد زمینه های آشنایی ساکنین محلی با ارزش و هویت فرهنگی خود است. در این جاست که تبیین مفهوم اکوسیستم فرهنگی ضرورت پیدا می نماید زیرا آن چه در این توسعه اهمیت دارد، نه صرفا چیزها، وقایع و کالبدها که ارتباط بین این سه مقوله، انسان و محیط زیست یا طبیعت محل وقوع آن هاست.
این به آن معنی است که وقتی از روستای جهانی چادر شب قاسم آباد، روستای ملی حصیر فشتکه، روستاهای گلیم عنبران محله آستارا، چوبتراشی شالما، شالبافی ارده، سفال سنتی و گمج جیرده و ده ها روستای فعال در زمینه هنرهای سنتی، صنایع دستی و صنایع خلاق فرهنگی در گیلان صحبت می کنیم، نه صرفا فراوریات آن ها، که ارتباط بین محصول، انسان و محیط است که می بایست در چگونگی ترسیم نقشه راه و برنامه ریزی های لازم برای توسعه پایدار آن ها مورد توجه قرار گیرد. در واقع یک محصول که صنعت دست و هنرسنتی محسوب می گردد زمانی ارزشمند است و وقتی مدام به بازفراوری مفهوم خود می پردازد که در فراوری و ارائه آن علاوه بر کالبد محصول، ارتباط با انسان و مکان یا همان محیط زیست لحاظ شده باشد. در واقع این کالا و محصول در یک اکوسیستم فرهنگی فراوری گردد و بتواند نمایانگر آن باشد. این موضوع سبب می گردد که این هنرِدست به یک کالای بدون مفهوم تبدیل نگردد.
به عنوان مثال اگر بخواهیم این مفهوم را در خصوص چادرشب قاسم آباد تشریح کنیم می توان گفت چادر شب یک تکه پارچه است که در ابعاد مختلف فراوری می گردد و چه بسا دستگاه های پارچه بافی بسیار پیشرفته ای نیز در جهان باشند که پارچه هایی متنوع تر و با کیفیت تر از آن نیز فراوری نمایند، اما آن چه باعث توسعه آن روستا می گردد نه کالبد پارچه و چادرشب به تنهایی، بلکه تمامی عناصری ست که در طول قرن ها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و هنرمند را به فراوری واداشته است. در واقع در تار و پود این پارچه مفهوم اکوسیستم فرهنگی متبلور شده است. بنابراین زمانی این محصول می تواند باعث رشد آن جامعه گردد و از کالازدگی در امان باشد که در تمامی مراحل فراوری و پس از آن، معرفی و بازاریابی این محصول بر دو عنصر دیگر، یعنی انسان و محیط نیز تاکید گردد. در این صورت است که می توانیم بگوییم این کالا می تواند باعث توسعه توریستی آن شهر یا روستا گردد، زیرا با حفظ ارتباط بین این سه جز می تواند راوی و راهنمای خوبی برای جلب توجه ذهن کنجکاو توریست باشد.
اگر بخواهیم به مثال دیگری اشاره کنیم، وقتی یک گمج (ظرف پخت و پز سنتی گیلانی که از روش سفالگری سنتی ساخته می گردد) می تواند باعث توسعه آن جامعه محلی گردد که ارتباط آن محصول از یک سو ، انسان به عنوان فراورینماینده و محیط به عنوان جایی که محصول از آن برآمده و در آن کاربرد دارد از سوی دیگر، حفظ گردد. به این معنی که توریست، ببیند، یا با استفاده از ابزارهای مختلف از جمله رسانه یا فناوری های دیجیتال با این موضوع آشنا گردد که این ظرف سنتی از چه مواد اولیه ای، برای چه کاری، به چه روشی، توسط چه کسی، در چه زمانی و در چه مکانی ساخته شده است.
به همین دلیل است که امروزه بسیاری از راهنمایی نمایندگان حوزه صنایع دستی و صاحبان بازار این محصولات، نه تنها به فکر کیفیت و چگونگی عرضه و بسته بندی محصول هستند، بلکه کوشش می نمایند برای محصولاتی که در قالب صنایع دستی فراوری می گردد داستان و سناریو خاصی بیافرینند و با داستان پردازی های منطبق بر واقعیت آن ها را نه در فروشگاه های خود بلکه در اکوسیستم فرهنگی مناسب شان عرضه نمایند. در گذشته نیز این موضوع در جوامع محلی در زمینه عرضه محصولاتشان دیده می شد. این که محصول در کدام قسمت بازار محلی فروخته، توسط چه کسی عرضه و ساخته گردد، همچنین چه نشانه هایی داشته باشد، چه مواد اولیه ای در ساخت آن استفاده شده باشد و چه کارکردی برایش تعریف گردد و این کارکرد چگونه آموزش داده گردد؛ همه و همه به نوعی شناسنامه رمزگذاری شده و داستان محصول بود که سبب جلب توجه و اعتماد خریداران آن می شد.
اگر در توسعه جوامع محلی، ملاک و شاخص ارزیابی ، تنها توسعه اقتصادی، اشتغال زایی و افزایش آمارهای توریستی و به دنبال آن گردش اقتصادی باشد، پس از مدتی این وجه از توسعه بر عملکرد سیستم اثر می گذارد و آن را تبدیل به یک امر تکراری بدون بازفراوری عناصر مطلوب می نماید، این دقیقا همان چیزی ست که بسیاری از شهرها و روستاهای ثبت شده در مقیاس ملی و جهانی پس از مدتی با آن رو به رو می شوند، آن ها دیگر چیز ارزشمندی برای ارائه ندارند، حرف ها و فراوریاتشان تکراری به نظر می رسد و اینطور برداشت می گردد که خلاقیت در آن ها فروکش نموده است و این خود باعث دلسردی آن جوامع می گردد.
بنابراین موضوعی که می تواند زمینه ساز توسعه جوامع محلی پس از فرآیند ثبت ملی یا جهانی گردد و از رخوت حاصل از تکرار فراوری بی پشتوانه فرهنگی جلوگیری کند این است که پژوهشگران ، برنامه ریزان ، تصمیم گیران ، دست اندرکاران و مردم عادی جوامع محلی به اهمیت ایجاد ارتباط و چرخه بازفراوری مفهوم صنایع خلاق که همان ارتباط بین محصول، انسان و محیط زیست و به طور خلاصه اکوسیستم فرهنگی است توجه نمایند، شاخص های ارزیابی را پویا تعریف نمایند و آن طور عمل نمایند که این سه عنصر به صورت کاملا در هم تنیده تجلی پیدا نمایند.
* پژوهشگر حوزه سیاست گذاری و مدیریت فرهنگی
منبع: میراث آریا